سیده بارانسیده باران، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره

باران بهاری

قدم های کوچک بارانیییییی...

١٥ بهمن ماه ساعت ١٢ شب تو تصمیم کبری خودت رو گرفتی و عزمت رو  جزم کردی و هرچه توان داشتی به کار بردی تا بتونی  بدون کمک من وبابا وایسی. واین یکی از زیباترین لحظات زندگیه من وبابا بود.  ما رو میگی ... و از شدت خوشحالی داد و فریادمون به آسمون بلند شد وتو که تا به حال این گونه مورد تشویق قرار نگرفته بودی برای این که دوباره خودی نشون بدی یک قدم  هم به جلو اومدی وبا این کار ما دیگه فراموش کردیم که کجاییم وساعت چنده وهمسایگان گرامی خواب هستند. باران که حسابی گیج شده بود نمیدونست وقتی می ایسته به خاطر دست زدن پی در پی من وبابا (به علت جو زدگی )باید برقصه یا قدم بر داره هول میشد وبه زمین می...
30 بهمن 1390

بارانم ده ماهه شد

سلام نازنینم ده ماهه که تو فرشته ی کوچولو دنیامو متحول کردی انگاری با تو من هم دوباره متولد شدم.                  ده ماهگیت مبارک بارانم. دختر گلم دوست داشتم بیشتر برات بنویسم ولی زیاد رو به راه نیستم .متاسفانه امشب خبر دار شدم مادر دوست عزیزم مرضیه به رحمت خدا رفتند .دلم گاهی از این دنیا میگیره چرا آدمهای نازنینی مثل  این مادر باید اینقدر زود از عزیزانش دل بکنه. روحش شاد. یادش بخیر چشم تو و آسمان عشق                  &nbs...
11 بهمن 1390

این روزها باران آتش میباراند

سلام ما دوباره اومدیم گرچه خیلی دیر ... آره آخه اینجا شیرازه وما حال نداریم. بالاخره ماه صفر تموم شد واز همین جا ماه ربیع الاول رو به همه ی دوستای گلمون تبریک میگم. این روزها کنجکاوی های تو برای شناختن دنیای دور و برت به حد فاجعه باری رسیده . این که خطر را نمیشناسی واینکه خداوند مهربان همیشه بلا را از سر تو دور مینمایند چیزی فراتر ازدرک من است گاهی دلم میخواهد ساعاتی فقط سجده شکر به جا بیاورم... تمام اسباب بازی هایت فقط برای لحظاتی سر تورا گرم میکنند وبعد از آنها دل زده میشوی وسر وقت همون چیز هایی میروی که نباید بروی نظیر کنترل ها.سی دی های بابا .لب تاب. کمدها .کشوها و... به پیشنهاد بابا برای ت...
10 بهمن 1390
1